بهشت همین جا

دیشب سرم را به آسمان بردم و آسمان را نگاه کردم. ستاره ها تک تک جدای از هم بودند. تنهای تنها. اما از دور به هم چشمک می زدند. تقدیرشان این بود که از هم جدا باشند اما هم را دوست داشتند.

و ماه، ماه بود. تازه می فهمیدم که چرا شب، هر شب آرامش را در دلم به میهمانی می آورد.چرا وقتی شب به آسمان نگاه می کنم آرام می شوم برای شروع یک روز وحشت ناک دیگر.

ای کاش می شد هر روز شب باشد و شب ها هم شب تر. ای کاش می شد مردم همیشه آن احساسی را که در زیر نور ماه دارند را همیشه داشته باشند. ای کاش....

 خدا می داند که آن وقت همین جا بهشت بود.

ای کاش مردم می دانستند که بهشت را دارند اما تشنه لب دور حوض می گردند.

 

نظرات 9 + ارسال نظر
رویای خاکستری یکشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 07:35 ب.ظ http://www.royayekhakestary.blogsky.com

سلام. خوبی؟ مرسی از اینکه به من سر زدی. وبلاگ قشنگی داری. موفق باشی

حامد دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 08:57 ق.ظ http://bibahar.blogsky.com

البته اگه این آدمای جهنمی بذارند اینجا میشه بهشت. حیف که ... ممنون از کامنتت.

رعنا دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:26 ق.ظ http://a-s-666.blogsky.com

سلام
ممنون از حضورت...
تا روز نباشه,شبی هم در کار نخواهد بود...زیبا در کنار زشت زیباست,نه به تنهایی...
شاد باشی..
بازهم بهم سر بزن...خوشحال میشم!
تا یعد....

سامان دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:12 ب.ظ http://www.savan.net.tf

سلام ممنون که سر زدی
وبلاگت عالیه فقط باید یه کم بیشتر تلاش کنی
موفق باشی.
بای

یاسمین ( حرفهای یه دختر غمگین دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:07 ب.ظ http://rue.blogsky.com

سلام
ممنون از حضورت
وبلاگ شما هم خیلی زیباست
این مطلبت که فوق العاده بود....
بازم به من سر بزن
دلت شاد

رویای خاکستری دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:49 ب.ظ http://www.royayekhakestary.blogsky.com

سلام. امیدوارم که حالتون خوب باشه. بابت وبلاگ قشنگی که دارین بهتون تبریک میگم. مرسی که به من سر میزنی

آرش سه‌شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:29 ق.ظ http://www.setarehbaran.blogsky.com

سلام دوست عزیزم ممنون از حضور و نظر پر مهرت
منم باهات موافقم شب یه آرامش خاصی به آدم میده و دیدن ستاره ها هم لذتشو صد چندان می کنه.

سکوت شبانه سه‌شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:50 ق.ظ http://sokot-e-shabane.blogsky.com/

تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق این پندارم
که چرا


خانه کوچک ما سیب نداشت

ساینا پنج‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:17 ب.ظ http://chakavaketanha.blogsky.com

چه تفاوت نگاهی !!!! آره منم داره باور میشم گاهی میشه به ستاره ها اعتماد کرد..... ارامش را از نگاه شب وام گرفت....... و هزار راز نگفته را با ماه نجوا کرد...
خدا می داند که آن وقت همین جا بهشت بود. ....
زیبا بود مثل همیشه......!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد