دیشب سرم را به آسمان بردم و آسمان را نگاه کردم. ستاره ها تک تک جدای از هم بودند. تنهای تنها. اما از دور به هم چشمک می زدند. تقدیرشان این بود که از هم جدا باشند اما هم را دوست داشتند.
و ماه، ماه بود. تازه می فهمیدم که چرا شب، هر شب آرامش را در دلم به میهمانی می آورد.چرا وقتی شب به آسمان نگاه می کنم آرام می شوم برای شروع یک روز وحشت ناک دیگر.
ای کاش می شد هر روز شب باشد و شب ها هم شب تر. ای کاش می شد مردم همیشه آن احساسی را که در زیر نور ماه دارند را همیشه داشته باشند. ای کاش....
خدا می داند که آن وقت همین جا بهشت بود.
ای کاش مردم می دانستند که بهشت را دارند اما تشنه لب دور حوض می گردند.
سلام. خوبی؟ مرسی از اینکه به من سر زدی. وبلاگ قشنگی داری. موفق باشی
البته اگه این آدمای جهنمی بذارند اینجا میشه بهشت. حیف که ... ممنون از کامنتت.
سلام
ممنون از حضورت...
تا روز نباشه,شبی هم در کار نخواهد بود...زیبا در کنار زشت زیباست,نه به تنهایی...
شاد باشی..
بازهم بهم سر بزن...خوشحال میشم!
تا یعد....
سلام ممنون که سر زدی
وبلاگت عالیه فقط باید یه کم بیشتر تلاش کنی
موفق باشی.
بای
سلام
ممنون از حضورت
وبلاگ شما هم خیلی زیباست
این مطلبت که فوق العاده بود....
بازم به من سر بزن
دلت شاد
سلام. امیدوارم که حالتون خوب باشه. بابت وبلاگ قشنگی که دارین بهتون تبریک میگم. مرسی که به من سر میزنی
سلام دوست عزیزم ممنون از حضور و نظر پر مهرت
منم باهات موافقم شب یه آرامش خاصی به آدم میده و دیدن ستاره ها هم لذتشو صد چندان می کنه.
تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق این پندارم
که چرا
خانه کوچک ما سیب نداشت
چه تفاوت نگاهی !!!! آره منم داره باور میشم گاهی میشه به ستاره ها اعتماد کرد..... ارامش را از نگاه شب وام گرفت....... و هزار راز نگفته را با ماه نجوا کرد...
خدا می داند که آن وقت همین جا بهشت بود. ....
زیبا بود مثل همیشه......!!!